پرنیاپرنیا، تا این لحظه: 7 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

پرنیان

تولد آوا

نازنینم من و عمه زهرا رفته بودیم بیرون خرید که عمو امید تماس گرفت و گفت مادربزرگ آوا میخواد برای آوا توی باغ تولد بگیرین.. ما هم هُل هُلی خرید رو رها کردیم و اومدیم خونه.. برعکس برقها هم رفته بود و تند و تند در تاریکی حاضر شدیم و رفتیم باغ... مثل عروسک شده بودی و با آهنگ کلی دستهات رو تکون میدادی و ذوق کرده بودی... پیش خودم فکر کردم اگر عروسی دایی جون الان بود چه خوب می شد... شام رو که خوردیم ٬ موقع خوابت رسیده بود... شروع کردی به بیقراری و گریه... هر کاری کردیم نتونستیم آرومت کنیم... انقدر گریه کردی که حالت به هم خورد به عمو امید گفتیم تا ما رو برگردونه خونه... تا سوار ماشین شدیم خوابت برد... و ما قسمت کیک و هدیه ها نبودیم من نگران...
24 مرداد 1396

اولین آرایشگاه

نازگلکم موهات خیلی بلند شده بود. تصمیم گرفتم با خانم بهرامی ببریمت آرایشگاه. به محض ورود به سالن شروع به گریه کردی و ما گفتیم حتماً موقع اصلاح هم گریه میکنی و نمیتونیم موهات رو کوتاه کنیم... من بغلت کردم و خانم آرایشگر پیشبند رو دور هر دومون بست و شما ساکت نشستی و موهات کوتاه شد. خیلی خوب شد چون پرپشت تر به نظر میاد و صورتت تپل تر شده.. ولی شبیه پسرها شدی ...
9 مرداد 1396

اولین پیک نیک

نازنینم امروز برای اولین بار رفتیم پیک نیک.عمو سالار اومد دنبالمون و با هم رفتیم سد هندودر. اولین باری بود که این همه آب میدیدی.  کالسکه ت رو به زور داخل ماشین گذاشتیم و اونجا آروم توش نشستی تا ما بتونیم ناهار بخوریم. داخل آلاچیق کلی مورچه بود که تو با خوشحالی دنبالشون میکردی.  بعد از ناهار عمو و بابا رفتن داخل آب٬ شنا کنن.. من و شما هم رفتیم کنار آب.. دستت رو میکردی توی آب و کلی ذوق میکردی بخاطر گرمای هوا و اینکه شما یه وقت مریض نشی زود برگشتیم و ساعت ۵ خونه بودیم   ...
6 مرداد 1396

بازی

دخترکم ظاهراً اسباب بازیهات دلت رو زده بود. یه کاسه و ملاقه دادم بهت که کلی باهاشون بازی کردی. کاسه رو روی سرت میذاشتی و دالی بازی میکردی باهاش و گاهی هم با ملاقه به کاسه میزدی و از صداش خوشت میومد و اینجوری مدتی سرگرم بودی😘😘 ...
6 مرداد 1396

9 ماهگی

نازگلکم دردونه مامان امروز نه ماهِ ت رو  با وزن ۶۷۵۰ و قد ۶۸ پشت سر میذاری💖💖 وارد ده ماهگی شدی😘😘 الان دستت رو به هرجایی که بتونی ٬ میگیری و بلند میشی... غذاهای انگشتی رو خیلی بامزه  به دهانت میذاری💖💖 نون خیلی دوست داری و سفره از دستت در امان نمی مونه😋 تا سفره پهن میشه یا میری وسط سفره میشینی و یا سفره رو برمیداری و میندازی روی سرت😂😂 ...
5 مرداد 1396
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به پرنیان می باشد